زندگیم شده میدون جنگ، صبح پا میشم فکر میکنم کجاها رو باید بشورم و ضد عفونی کنم . توانش رو ندارم خودمم سرفه میکنم اما روی پام.نمیدونم حساسیت قدیمیمه یا منم مبتلا شدم ؟ هفته پیش تب داشتم اما علی رغم میل مدیرم سر کار نرفتم چون ترسیدم کسی مریض شه و حالاخودش میگه نیا.

منتظرم شستنیهام تموم بشه تا دستشویی و حمام رو هم بشورم.

از اون طرف اطرافیان فشار میارن به کسی نگو که کروناس 

نمیفهمم چرا میگن نگو؟ 

هر کی حال بد بابا رو دیده باشه و بدونه سرما خورده میفهمه.

اصلا چرا باید پنهانش کنم؟ مگه جنایت کردیم؟ الانم که قرنطینه اییم یک هفته اس سر کار نرفتم ،خواهرم توی خونه خاله ام قرنطینه اس برادرم سر کار نمیره پدرم بیمارستانه .

خرید که میرم دستکش دستمه و اسپری الکل تو جیبم به فروشنده میگم ضد عفونی کنه همه چیز رو .میگم کمی سرماخورده ام و احتیاط شرط عقله.یه وقتا از اینکه به دیگران میگم عذاب وجدان میگیرم و نگران میشم(در اصل کمالگراییم-نقص تحریک میشه).اما همچنان معتقدم تو این مورد احساس من مهم نیست وجدانمه که مهمه و اون هم میگه که باید به دیگرانی که نگرانن یا باهاشون در تماسم اطلاع بدم.

دارم خونمونو ضد عفونی میکنم، جوشونده میخورم، لبخند میزنم،روحیه میدم فقط خواهرم وقتی باهام حرف میزنه میفهمه گریه کردم،این روزا پای تلفن بیشتر از همیشه میخندم و حرفای مثبت میزنم و مواظبم کسی رو آلوده نکنم.واقعا توی یه جنگم که توش تنهام.و باید قوی و محکم باشم.

حس سربازی رو دارم که توی سنگر تنها مونده و فقط یه گلوله داره. باید شلیک کنم اما به کی؟

پ.ن:میگذره این روزا.بدتر از این هم گذشته


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

نمایندگی پاناسونیک در تهران فروش کارت خوان سیار،خرید کارت خوان سیار Dewitt محمد رضا فکار بسم الله الرحمن الرحیم و صل الله علی محمد و آله و ذریته دنیای کی پاپ انشا Kathy قناری دانلود آهنگ های حدید