نامه را از داخل صندوق پست برداشت و در حالی که به شدت هیجان زده بود و صدایش میلرزید زیر لب گفت:وای خدای من بالاخره نامه ای که منتظرش بودم رسید .دستهامو ببین  داره میلرزه صدای گرومپ گرومپ قلبم رو توی مغزم میشنوم .نامه را بو کرد .بوی اقیانوس میداد بوی کوه .معلوم بود از راه دوری آمده.چشمهایش را بست و آرام پاکت را لای انگشتانش لغزاند دوست داشت نامه بلند بالایی باشد اما ضخامت پاکت نگرانش میکرد .با خود گفت شاید از کاغذ اعلای نازک استفاده کرده اینجوری پاکت سبک میشه.
چیزی برای باز کردن پاکت نیافت حس کرد دستانش عرق کرده اند و قلبش همین حالاست که بایستد .این نامه کریستوفر بود پس حق داشت که از شادی غش کند.اولین نامه کریستوفر از استرالیا.چشمانش را بست و به چشمهای درشت و آبی کریستوفر فکر کرد.از پشت میز بلند شد و رفت توی آشپزخانه میخواست نامه را با کارد آشپزخانه باز کند با احتیاط کارد را لبه پاکت گذاشت نمیخواست کاغذ توی پاکت آسیب ببیند .پشت میز آشپزخانه نشست و مثل بچه گربه ایی که موشی در تله انداخته نامه را بیرون کشید.با تعجب به کاغذ نگاه کرد یک برگ کاغذ معمولی .تای کاغذ را باز کرد .حس کرد حالاست که از هیجان قالب تهی کند . به نوشته های روی کاغذ نگاه کرد .چند جمله کوتاه.
ماری عزیزم امیدوارم خوب باشی .توی پاکت برایت دعوت نامه عروسیم را فرستاده ام خوشحال میشوم اگر بیایی. دوست قدیمی تو کریستف.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

همه چیز از همه جا برای شما سایت فایل سرچ Kurtus فراسوی طبیعت دنیای از خوشمزه ها یک توسعه‌دهنده چگونه اینستاگرام کتاب یا بوکستاگرام راه بیاندازیم؟ فرش شادمان میراکل‌وب