سکوت این روزام از یه بی حسی مطلقه نه اینکه ناراحت باشما نه بالعکس یه جور عجیبی ساکنم. عصبی میشم قاطی میکنم اما توی همون حال هم همه چیز یه جورایی ساکنه . فهمیدن اینکه اوکی من خیلی چیزا رو نمیتونم تغییر بدم یا کنترل کنم .پس نه کنترل میکنم نه میخوام تغییرشون بدم .فعلا تنها چیزی که دست منه منم.

چند روز قبل تو مجموعه تست صدا میگرفتن از هر کی میخواست. من به شدت خجالتیم از فکر کردن بهش هم سرخ میشم مدیر یکی از مدارس بهم گفت تو صدات خیلی خوبه برو تست بده اولش جدی نگرفتمش بعد گفت جنس صدات اینه رفتم لینک رو دیدم.دروغ چرا انقدر خندیدم که چشمام پر اشک شد. بعد یادم افتاد که دخترای زیادی بهم گفتن که فلانی صدات خوبه و خب رفتم تست دادم. 

آقایی که تست میگرفت کسیه که من دائما دارم باهاش تلفنی حرف میزنم .از خجالت سرخ شده بودم نشستم روی صندلی چشمهامو بستم و یه نفس عمیق کشیدم. صدام میلرزید ولی انجامش دادم.کلا دو بیت رو با چشمهای بسته خوندم و بلند شدم.

وقتی اومدم پایین خوش خنده شروع کرد ادامو درآوردن که صدات میلرزید خندیدم و گفتم اما من شجاعت انجامش رو داشتم و دیگه هیچی نگفت.

اما تا شب خجالت زده و عصبی بودم و حتی شروع کردم به سرزنش خودم اما از پسش براومدم.

امروز آقایی(متاهله) که تست میگرفت بهم گفت واقعا عالیه که اومدی تست دادی.اعتماد بنفست خیلی خوبه حالا من داشتم سکته میکردما. گفت همین که اعتماد بنفس داری یعنی بقیش با ماست!

این دومین آقاییه که بهم میگه بقیش با من اولیش مشاورم بود که خب باور کنید حداقل شصت درصد قضیه با خودم بوده تا حالا. خدا بخیر بگدرونه

اما حسم تو این چند روز.

دیگران من رو به شکل یه خانم میبینناین حقیقت باعث شد گریه کنم.بله من گریه کردم چون سالهاست که یه دختر کوچولوی شاد رو توی لایه های مختلف وجودم قایم کردم و حتی اجازه نمیدم به چیزی که هست فکر کنه.

کم کم دارم یاد میگیرم.کاش آدم های زیادی بهم میگفتن که وقتی بهم نگاه میکنن چی میبینن؟

کافیه فقط بخشی از دیده هاشون خانم بودن من رو تایید کنه دارم کم کم یاد میگیرم و بالاخره یه روز حتما یاد میگیرم


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

آموزش طراحی لوگو حرفهای اضافه Jun ادبی بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن Levi Brett سیاست تاریک بهترین روش های طراحی سایت