صبح با خواهرم بیرون بودیم.یه مادر با یه دختر تقریبا شش یا هفت ساله و یه پسر چهار ساله یا حتی کوچیک تر داشتن جلوی ما میرفتن.مادره به دخترش میگفت:الان میبرمتون میزارمتون خونه و میرم. تا شبم برنمیگردم خودتون بمونید، اینهمه زحمت میکشم اینهمه سختی میکشم لیاقت ندارید نه تشکر میکنید نه قدر میدونید و دختر بچه التماس میکرد که مادرش این کار رو نکنه پسر بچه یا اصلا عقلش نمیرسید به اینکه مادر چی میگه یا چون مخاطب مادر نبود فکر میکرد بهش ربطی نداره .به خواهرم گفتم گوش کن ،طرحواره رهاشدگی این طوری شکل میگیره.

خواهرم گفت احتمالا روش تربیتی که مادر باهاش بزرگ شده هم همین بوده و یه مثال از بچگی خودش گفت .مادر باید کمک بگیره و درمان بشه.

بچه توی سن شش یا هفت سال رو نباید تحت هیچ شرایطی تهدید به ترک کرد .بچه متوجه نیست این تهدیده یا واقعیت و از اونجا که کاملا وابسته اس حس خطر میکنه هر چقدر سن بچه کمتر باشه تهدید جدی تره کما اینکه اون دختر داشت به مادرش التماس میکرد که این کار رو نکنه. مادر داشت بهش حس بی ارزشی رو القا میکرد و دوست نداشتنی بودن که در آینده اگر تکرار بشه منجر به طرحواره رها شدگی و نقص و شرم میشه

من میفهمم اون مادر احتمالا خیلی خسته بود و احتمال زیاد اصلا این کار رو نمیکنه اما یه الگویی توی وجودش هست که به نسل بعدی منتقل میکنه و این چرخه ادامه داره.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

فیلم و سریال محصولات نانو وب سایت رسمی مهندس حمیدرضا رسول اف قالب آزمایشی بـــــــــحر العلوم وردپرس ایرانی یه کنکوری 99 باران پاییزی صلوات بفرست